کاوش در فلسفه تعلیم و تربیت
کاوش در فلسفه تعلیم و تربیت هنگامی که کسی نقش فلسفه تعلیم و تربیت را در جامعه امروز ارزیابی می کند، نقش فلسفه را به طور کلی نیز می آزماید.
ما با دیویی و بک موافقیم که دانشجویان تعلیم و تربیت به رویکردی جامع که سنتی و غیز سنتی را شامل شود، نیاز دارند. مربیان وقتی با مسائل مشکل ساز تعلیم و تربیت امروز و فردا مواجه می شوند، باید راهها و منابع متعددی برای بررسی داشته باشند. هیچ نظام، شیوه، یا رویکرد کاملی وجود ندارد، و احتمال هم نمی رود در آینده وجود داشته باشد. هنوز با یک مسأله کنار نیامده ایم که موج حوادث ما را به سوی مسالهای دیگر به پیش می راند.
از مطالب این کتاب می توان به شیوههای مختلف استفاده کرد، که به زمینه و دانش قبلی خوانندگان، انگیزه و علایق آنان، و روابط متقابل معلم و شاگرد بستگی دارد. با وجود این، کتاب حاضر یک مقدمه است، و توسعه درکی معقول از فلسفه تعلیم و تربیت نیازمند تجربه عملی و مطالعه متمرکزتر است.
هنگامی که کسی نقش فلسفه تعلیم و تربیت را در جامعه امروز ارزیابی می کند، نقش فلسفه را به طور کلی نیز می آزماید. از لحاظ تاریخی، فلسفه و فیلسوفان همیشه مطلوبیت زیادی نداشته اند، اگرچه تأثیری که بر رشد جامعه داشته اند با اهمیت بوده است. چند دلیل برای این امر وجود دارد، نخست آن که معمولا تصوری که از مرد اندیشه وجود دارد، با تصوری که از مرد عمل وجود دارد، متفاوت است. این بدان معنا نیست که فیلسوفان، عمل را طرد می کنند، بلکه به این دلیل است که آنها معمولا تأمل را بیش از عمل ستوده اند و رشد شناختی را بیش از دیگر انواع رشد تشویق کرده اند. به علاوه، ماهیت فلسفه چنان است که بازبینی مداوم و تغییر مکرر اندیشهها و نهادهای موجود را تشویق می کند، و بنابراین بسیاری از مردم اندیشههای فلسفی را تهدید آمیز تلقی می کنند. بالاخره، از این حقیقت نمی توان چشم پوشی کرد که تفکر، به خصوص تفکر فلسفی کار دشواری است، زیرا به مطالعه وسیع و رشد نگرش انتقادی نیاز دارد. افلاطون میگفت بهتر است جدل تا سی سالگی به تأخیر افتد، و اعتقاد او بر آن بود که رشد خرد فلسفی فرایندی است هم پرزحمت و هم آهسته.
برخی از متخصصین فلسفه تعلیم و تربیت از این که ادارات تعلیم و تربیت، مدارس، و مؤسسات رسمی اجتماعی آنها را به طور مکرر برای مشارکت در فرایند تربیت دعوت نمی کنند، آزرده خاطرند. چنین وضعی ممکن است ناشی از این عقیده عمومی باشد که آنچه فیلسوفان ارائه می دهند، به اندازه آنچه کارشناس آمار یا مشاور برنامه ریزی آموزشی و درسی ارائه می دهد، ارزشمند نیست؛ یا می تواند ناشی از این عقیده باشد که فیلسوفان فقط مسائل را غامض جلوه می دهند و هرگز چیز جدیدی آنها را وادار به حرکت نمی کند. برخی از منتقدین فلسفه معتقدند که فیلسوفان معاصر که در برجهای عاج خود پنهان شده اند یا نمی توانند یا نمی خواهند با مردم معمولی ارتباط برقرار کنند. بعضی از فیلسوفان تعلیم و تربیت با دلیل ثابت میکنند چنین نیست که آنها نخواهند یا حتی نتوانند اندیشههای خود را انتقال دهند؛ بلکه مسائل تعلیم و تربیت آن گونه که آنها می بینند، آن قدر پیچیده است که تحلیل آنها ممکن است بسیار انتزاعی و دشوار به نظر بیاید. در این مورد جان دیویی یک نمونه است. او به علت کیفیت هوشمندانه کارش غالبا در تفکرات مربوط به تعلیم و تربیت که انتزاعی و غیر عملی به نظر می رسید خود را به خطر می انداخت. به علاوه، نوع نوشتههای دیویی به تفسیرها و عکس العمل های زیاد منجر شده است. اگرچه دیویی تلاش کرد تا به نوعی بنویسد که با خوانندگان عام تر و گسترده تری ارتباط برقرار کند، با مشکل سعی برای حل مسائل بسیار پیچیده تر در یک دستگاه زبانی پر از ابهام مواجه بود. برای مثال، بسیاری استفاده دیویی از واژه تجربه را طوری تفسیر کرده اند که بر یک نوع تجربه ذهنی اشاره داشت، در حالی که دیگران معتقد بودند این واژه صرفأ رفتاری و عینی است. او سعی کرد این واژه را طوری به کار برد که شامل عناصر هر دو مورد باشد، اما این صرفا بر سرگردانی مردم افزود.
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 559-557، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}